شهر تب دار است ◇☆●☆◇ زخم ناکار است و درمانی نمی جوید کسی عهد دشوار است و پیمانی نمی جوید کسی عشق گم گشت و محبت کیمیایی تازه شد چشم بیدار است و سامانی نمی جوید کسی رفت بر باد و هوا اندیشه های راستین کفر سرشار است و ایمانی نمی جوید کسی صبح در بند شب و شب بی قرار از روزگار درد بسیار است و جز نانی نمی جوید کسی جاده تا هر جا که رو آری غبار است و غبار خار جرّار است و گلدانی نمی جوید کسی نیست از چنگال غارت ایمن و راحت جهان گرگ طرار است و چوپانی نمی جوید کسی شوق جوید منبع
درباره این سایت